روژان روژان ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

گل زندگی

تولد سه ماهگی

روژان جونم تولد سه ماهگیت مبارک سلااااام   قبل از هر چیزی سه ماهگی روژان جون رو به خودم و بابا بهرام تبریک میگم و از طرف خودمون به خودمون خسته نباشید میگم  به لطف پروردگار مهربونم و دعا های جان سوز من و بهرام روژان دیگه شب ها میخوابه و تا 7 صبح بیدار نمیشه هورااااااااااااخدایا شکرررررت هنوز باورم نمیشه که دیگه میتونم شب ها با خیال راحت بخوابم دخترم مرسیییی از وقتی که خواب روژان خوب شده ما هم برگشتیم به اتاق خوابمون و دخملی تو تختش میخوابه.میشه گفت تقریبا زندگیمون داره به حالت طبیعی بر میگرده. از کارای جدید روژان باید بگم که: توی ماه گذشته روژانم دیگه کاملا متوجه ی حرف زدن هامون میشه و دوست داره همش ب...
13 ارديبهشت 1391

دو ماهگی روژان و واکسن

سلاااااام دختر گلم 2 ماهه شد هورااااااااااااااااااااا آخیییییش 1 ماه دیگه هم به سلامتی گذشت   عزیز دلم امروز شما دوماهه میشی و من خیلی خوشحالم که شما بزرگ و بزرگتر میشی عزیز دلم با بابابایی امروز رفتیم دکتر هم برای واکسن های دوماهگیت و هم چک اب ماهیانه شما :  وزن :4300 ............قد:57 سانت .............دور سر :37.5 سانت  مامانی جونم وزنت دکتر گفت خوبه نسبت به ماه قبل 800 گرم اضافه کردی قدت دکترت گفت هزار ماشالله بلنده و این قد برای سه ماهگی هست گفت عالیه دور سرت هم خوبه  و اما واکسن : از شب قبلا من استرس واکسنت را گرفته بودم و سر درد شدید به طوری که اصلا نمیتونستم چشمم را باز کنم از...
13 ارديبهشت 1391

اینم عیدی سال 1391

اینم عیدی سال 1391 من   و بابایی از طرف خدایی مهربان         خدایی مهربون ازت ممنوم از این نعمت الهی که به همون دادی      ...
17 فروردين 1391

بدون عنوان

سلام بالاخره راحت شدم. بخیه هام رو کشیدم و بعد از 9ماه استرس یه نفس راحت کشیدم. حالا ماجراهای این 15روز: شب قبل از زایمان یه کوچولو استرس داشتم و خوابم نمیبرد.بهرام خواب بود و من فکرای جور واجور میکردم.به دخترم فکر میکردم و آینده ای که در انتظارشه و ...بهرام هر از گاهی چشماشو باز میکرد و میگفت چرا بیداری بخواب عزیزم نترس چیزی نیست و دوباره خواب میرفت.نمیدونم چه ساعتی خواب رفتم ولی 5صبح بود که بیدار شدم.یه حال عجیبی داشتم واقعا قابل توصیف نیست.تا چند ساعت دیگه قرار بود من و بهرام پدر و مادر بیشیم! خانم جون دخترم (بابای بهرام )هم در حال آماده شدن بود و مامان جون دخترم در حال دعا خوندن.خلاصه راهی بیمارستان شدیم و سر راه رفتیم دنبال ماما...
28 اسفند 1390

سونو گرافی

بالاخره ١٩ تیر ماه رفتم سونو (غربالگری 3 ماهه دوم و سه بعدی) و بعد از کلی انتظار و هیجان جنسیت نی نی رو فهمیدم خدا رو هزاران مرتبه شکر که سالمه یک دخمل سالمممممممممم خدایا ممنون خدایا شکر خدایا بهترینی خدایا دوستت دارم چقدر  موقع سونو از خوشحالی گریه گرفت وقتی تو رو میدیدم قربونت بشم هی مثل نبض می زنی.حباب حباب حباب   ...
28 اسفند 1390

یه دنیا آمدن روژان

    در28  آذر90 فرشته ها با صدای گریه شون آسمون را رو سرشون گذاشته بودن ! آخه یکی از اونها از کنارشون رفته بود و پا به خونه ی گرم ما گذاشته بود...آره اون روژان جونه روژان  جون***** روژان  به معنی روشنایی است... واین موهبتی است از جانب خدای بزرگ به من وهمسرم  وحالا با ساخت این وبلاگ دوست داریم همه ی  شما دوستان را در این شادی خودمون شریک کنیم . لحظات خوشی را برایتان آرزومندیم.... در ادامه مطلب چند عکس از روژان ...
28 اسفند 1390

هدیه خدا

  سلام نازگلم می خوام برات از زمانی بگم که فهمیدم خدا تو رو به ما هدیه داده تقریبا 3 ساله که من و بابا بهرام ادواج کردیم تا حالا نی نی نمی خواستیم چون شرایطش جوور نبود دوست داشتیم همه چیزو برای ورود نی نی گلمون آماده کنیم و بعد اقدام کنیم. خلاصه یه چند ماهی بود که تصمیم گرفتیم که نی نی دار بشیم من همه آزمایشای پیش از بارداری رو داده بودم و همه چیز اوکی بود البته گاهی باز دودل میشدیم و دوباره.... خلاصه تو همین گیر و دار بود که 8 اردیبهشت 1390 من به بابا گفتم ممکنه که باردار باشم وقتی تست گرفتم مثیت بود. بابایی که از سرکار اومده بهش نشان دادم گفتم داری بابا میشی وااااااااااای نمی تونم حسی رو که اون لحظه داشتم برات وصف...
28 اسفند 1390

زمان انتظار

سلام دخملم امروز که دارم وبلاگ به زور میکنم فقط 2 روز مودنده به دنیا بیایی مامانی دارم ثانیه شماری می کنم اسمت باباجونت اصرار داره که بشی روژان بابا من خیلی خوشحالم که تو دختری ما همه منتظرتیم ...
25 آذر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل زندگی می باشد