تولد سه ماهگی
روژان جونم تولد سه ماهگیت مبارک
سلااااام
قبل از هر چیزی سه ماهگی روژان جون رو به خودم و بابا بهرام تبریک میگم و از طرف خودمون به خودمون خسته نباشید میگم
به لطف پروردگار مهربونم و دعا های جان سوز من و بهرام روژان دیگه شب ها میخوابه و تا 7 صبح بیدار نمیشه هورااااااااااااخدایا شکرررررت هنوز باورم نمیشه که دیگه میتونم شب ها با خیال راحت بخوابم دخترم مرسیییی از وقتی که خواب روژان خوب شده ما هم برگشتیم به اتاق خوابمون و دخملی تو تختش میخوابه.میشه گفت تقریبا زندگیمون داره به حالت طبیعی بر میگرده.
از کارای جدید روژان باید بگم که:
توی ماه گذشته روژانم دیگه کاملا متوجه ی حرف زدن هامون میشه و دوست داره همش با اون حرف بزنیم و ادا و اصول در بیاریم تا بخنده
اگه وقتی که داره واسه خودش بازی میکنه از کنارش رد بشیم و یه کلمه با دخملی حرف بزنیم دیگه گرفتار میشیم گریه میکنه و میخواد پیشش بشینیم!به قول بهرام خیلی بی جنبه ست.
یکی دیگه از کارهای روژان که کلی منو باباش رو ذوق زده کرد این بود که تونست واسه چند ثانیه جغجغه شو تو دستش بگیره و تکون بده الهی قربون اون دستای کوچولوت برم مامااااااان
نمیدونم چرا دخترخانوم ترسو تشریف دارن!نسبت به صداها خیلی حساس شده و با کوچکترین صدایی که از نظر ما بلند نیست میترسه و گریه میکنه.انقدرهم ناز لباشو غنچه میکنه و گریه میکنه .
فکر نکنم دیگه تا سال جدید پستی داشته باشم و وقت کنم بنویسم پس اگه نیومدم پیشاپیش عید همگی مبارک و سال خوبی رو برای همگی آرزومندم